به گزارش اکو اقتصاد، در بازارهای مالی، «جدید بودن» یک ابزار یا دارایی الزاماً بهمعنای جذابیت سرمایهگذاری یا تضمین بازدهی آن نیست. تجربه سالهای گذشته در بازار سرمایه ایران و حتی بازارهای جهانی نشان داده که بسیاری از سرمایهگذاران، بهویژه در مقاطع تورمی یا پرنوسان، بیش از آنکه به قیمت و ارزش ذاتی توجه کنند، مجذوب تازگی، روایتهای رسانهای و موجهای خبری میشوند. در حالی که آنچه در نهایت بازدهی را میسازد، نه نام دارایی، بلکه «قیمتی» است که سرمایهگذار در آن وارد یا از آن خارج میشود.
در این چارچوب، صندوقهای مبتنی بر نقره نیز از این قاعده مستثنی نیستند. هرچند راهاندازی این صندوقها بهعنوان ابزاری جدید در بازار سرمایه ایران، از منظر توسعه ابزارها و تنوعبخشی قابل دفاع است، اما جذابیت سرمایهگذاری در آنها باید صرفاً بر اساس تحلیل ارزش نسبی و بازده مورد انتظار در قیمتهای فعلی سنجیده شود؛ نه بر مبنای نو بودن یا هیجان پیرامون فلزات گرانبها.
نکته کلیدی آن است که بازار سرمایه همواره یک بازی «مقایسهای» است. سرمایهگذار حرفهای به این پرسش پاسخ میدهد که آیا بازده مورد انتظار یک دارایی، با در نظر گرفتن ریسک آن، نسبت به سایر گزینههای در دسترس جذابتر است یا خیر. در شرایط فعلی، پاسخ این پرسش درباره نقره و صندوقهای مرتبط با آن، دستکم از منظر تحلیلی، چندان مثبت به نظر نمیرسد.
در حال حاضر، اونس جهانی نقره و نرخ ارز داخلی در سطوحی قرار دارند که بخش قابلتوجهی از انتظارات تورمی و رشد آینده را پیشخور کردهاند. نقره، مانند طلا، در دورههایی که نگرانیهای تورمی، بیثباتی اقتصادی یا ریسکهای ژئوپلیتیک پررنگ میشود، با اقبال سرمایهگذاران مواجه میشود. اما همین ویژگی باعث میشود در مقاطعی که قیمتها جهش کردهاند، حاشیه امن سرمایهگذاری کاهش یابد. به بیان سادهتر، هرچه یک دارایی بیشتر رشد کرده باشد، برای تداوم بازدهی به اخبار و شوکهای قویتری نیاز دارد.
از سوی دیگر، بررسی همزمان بازار سهام ایران تصویر متفاوتی را نشان میدهد. در بورس، داراییهای متعددی وجود دارند که با وجود برخورداری از سودآوری عملیاتی، جریان نقدی پایدار و حتی ارزش جایگزینی بالا، هنوز در قیمتهایی معامله میشوند که انتظارات تورمی و رشد آتی بهطور کامل در آنها منعکس نشده است. این اختلاف، همان جایی است که مفهوم «ارزش نسبی داراییها» معنا پیدا میکند.
وقتی سرمایهگذار میتواند سهامی را خریداری کند که با مفروضات محافظهکارانه، بازدهی بالقوه بالاتری نسبت به نقره داشته باشد، تخصیص منابع به داراییای که بخش زیادی از رشد خود را تجربه کرده، منطقی به نظر نمیرسد. بهویژه آنکه صندوقهای نقره، برخلاف سهام، جریان نقدی یا سود عملیاتی ایجاد نمیکنند و بازده آنها کاملاً وابسته به نوسان قیمت فلز پایه و نرخ ارز است.
مسئله مهم دیگر، نگاه جایگزینی در تصمیمگیری سرمایهگذاری است. یکی از خطاهای رایج این است که سرمایهگذار فروش یک دارایی را بدون در نظر گرفتن مقصد سرمایه انجام میدهد. در حالی که پرسش اصلی نباید این باشد که «چه چیزی را بفروشیم»، بلکه باید پرسید «پس از فروش، چه داراییای را با چه قیمتی جایگزین میکنیم؟». اگر خروج از یک دارایی منجر به ورود به داراییای شود که ریسک بالاتر و بازده مورد انتظار پایینتری دارد، این جابهجایی نه مدیریت ریسک، بلکه صرفاً انتقال آن است.
در مورد نقره نیز، خرید صندوقهای مرتبط صرفاً به اتکای روایتهایی مانند «حفظ ارزش پول» یا «پناهگاه تورمی»، بدون توجه به قیمت ورود، میتواند به تصمیمهای پرهزینه منجر شود. حتی بهترین داراییها هم اگر در قیمت نامناسب خریداری شوند، بازدهی مطلوبی ایجاد نمیکنند. تاریخ بازارهای مالی مملو از مثالهایی است که نشان میدهد خرید داراییهای امن در اوج قیمت، نتیجهای جز بازدهی ضعیف یا حتی زیان نداشته است.
در مقابل، سهام شرکتهایی که هنوز از موج توجه عمومی دور ماندهاند، اما از منظر بنیادی وضعیت مناسبی دارند، میتوانند نسبت ریسک به بازده بهمراتب جذابتری ارائه دهند. این موضوع بهویژه در بازاری مانند بورس ایران که ناکاراییهای قیمتی در آن فراوان است، اهمیت دوچندان پیدا میکند.
جذابیت سرمایهگذاری در هر دارایی، تابعی از «قیمت» است نه «ماهیت». صندوقهای نقره ممکن است در مقاطع خاصی از چرخههای اقتصادی گزینهای مناسب باشند، اما در قیمتهای فعلی، از منظر ارزش نسبی، در رقابت با بسیاری از داراییهای بورسی عقبتر قرار میگیرند. بازار به سرمایهگذارانی پاداش میدهد که بهجای دنبالکردن جدیدترین ابزارها، به مقایسه دقیق بازده مورد انتظار در قیمتهای موجود میپردازند و میدانند هر دارایی، در هر قیمتی، رفتار متفاوتی از خود نشان میدهد.