به گزارش اکو اقتصاد، «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» این یکی از پرتکرارترین شعارها در روزهای نخست پیروزی انقلاب بود. «آزادی» اما در این شعار واژهای پربحثتر از آن دو دیگر، آنقدر که تا هنوز نیز جدل بر سر مفهوم آن ادامه دارد. در اردیبهشت ۱۳۵۹ یعنی ۱۵ ماه پس از پیروزی انقلاب خبرنگار کیهان از برخی پیشگامان انقلاب دربارهی مفهوم این واژه پرسید. دکتر بهشتی و آیتالله هاشمی رفسنجانی دو نفر از آنان بودند که تعاریفشان از آزادی را به نقل از کیهان مورخ ۲۲ اردیبهشت ۵۹ در ادامه میخوانید:
دکتر بهشتی: انسان موجودی است آزاد از جبر طبیعت و جبر جامعه و تاریخ
آزادی یعنی تسلط انسان بر ساختن خویش و ساختن محیط خویش. امتیاز انسان بر همهی موجودات دیگر عالم طبیعت این است که میتواند بر طبیعت مسلط باشد و شرایط طبیعی را بر وفق خواسته و نیاز خود دگرگون کند یا در برابر هجوم عوامل نامساعد طبیعی سد و مانع به وجود آورد.
این توان در جانداران دیگر نیز کم و بیش هست اما آنچه انسان میتواند و میکند در مقایسه با آنچه جانداران دیگر میکنند بسی پیشرفتهتر و کاملتر است. خلاقیت فنی و صنعتی و چارهاندیشیهای پیشرفتهی انسان در رویارویی با شرایط طبیعی میدان گستردهای برای آزادی او به وجود آورده است. او در یک محیط گرمسیر میتواند هوای سرد مطبوع سازد... در پرتوی خلاقیت انسان درجهی بالایی از آزادی خویش را تامین کرده است؛ آزادی در برابر سلطهی عوامل طبیعی.
مظهر این وضع در رابطهی فرد انسان با اجتماعاش وجود دارد. انسانهایی را میبینید که در برابر نظام جبار و پرقدرت حاکم سر محیطشان بپا میخیزند و نیروهای بالقوه ضد آن نظام را در جامعهشان شناسایی میکنند و برمیانگیزند و پرورش میدهند و طوفانی بر ضد نظام نامطلوب حاکم به وجود میآورند و آن را سرنگون میسازند و عملا نشان میدهند که انسان، انسان آزاد، محکوم جبر اجتماعی محیط و زندگی خویش نیست.
اینها نشانههای بارز و روشنگر بر این حقیقت است که انسان موجودی است آزاد، خودساز و محیطساز، آزاد از جبر طبیعت و آزاد از جبر جامعه و تاریخ.
از دیدگاه اسلام زیربنای مسئولیت انسان در برابر خدا، حق، همین آزادی است که دست آفرینش در سرشت او نهاده است اما اسلام پا از این فراتر مینهد و به انسان میگوید: ای انسان مواظب باش به بند هوسهای سرکش و خودمحوریها و خودکامگیهای درونیات درنیایی...
هاشمی رفسنجانی: انسان در جامعهای که زندگی میکند نباید هر طور که مایل است آزاد باشد
آزادی مفهوم مبهمی ندارد. از نظر سیاسی آزادی را با این عبارت میتوان تعریف کرد که در هر نظام سیاسی که مورد قبول انسان است و در چهارچوب مقررات آن نظام، افراد جامعه میتوانند آزاد باشند. به عقیدهی من آزادی با بیبندوباری مطلق فرق دارد مثلا انسان در جامعهای که زندگی میکند نباید هر طور که مایل است آزاد باشد و یا آزاد فکر کند، این مفهوم از آزادی با بیبندوباری یکی است و در هیچ مکتب سیاسی و فکری این آزادی مورد قبول نیست. در جامعهی جهانی فقط طرفداران مکتب سیاسی و فکری آنارشیسم هستند که از آزادی مطلق در جامعه سخن میگویند. زمانی که اکثریت جامعه یک نظام سیاسی را پذیرفته آزادی در چهارچوب این نظام معنی خواهد داشت. این آزادی از دیدگاه افراد جامعه هم قانونی است زیرا که قوانینی برای دفاع از آزادیهای قانونی در آن جامعه به تصویب رسیده است. مثلا در جمهوری اسلامی ایران اگر افراد بخواهند عملی انجام بدهند که بر خلاف آزادیهای قانونی باشد چنین عملی با اصول این نظام مغایرت دارد. زمانی که مردم شعار میدادند «استقلال، آزادی جمهوری اسلامی» آزادی را در محدودهی نظام جمهوری اسلامی میخواستند و در حال حاضر قانون اساسی جمهوری اسلامی حدود آزادی را تعیین کرده است و مردم به قانون اساسی رای دادهاند بنابراین آزادیهای قانونی فعلی با اصول اسلام سازگار است.