به گزارش اکو اقتصاد به نقل از تسنیم، زنان نیمی از پیکره جامعه بشری را تشکیل میدهند و نقش آنها در پیشرفت و تعالی هر جامعهای انکارناپذیر است. از گذشتههای دور تا به امروز زنان در ابعاد مختلف زندگی اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی حضور فعال و تأثیرگذاری داشتهاند.
نقش زنان در جامعه بسیار فراتر از تصورات سنتی است، آنها نه تنها در حفظ و انتقال فرهنگ و ارزشها نقش اساسی دارند، بلکه در عرصههای اقتصادی، سیاسی و علمی نیز مشارکت فعالانهای از خود نشان میدهند، این مشارکت نه تنها به نفع خود زنان، بلکه برای پویایی کلیت جامعه ضروری است.
مشارکت زنان در نیروی کار، در بسیاری از کشورها به موتور محرکه رشد اقتصادی تبدیل شده است. افزایش سطح تحصیلات زنان، دسترسی آنها به مشاغل تخصصی و مدیریتی را فراهم آورده و به نوآوری و توسعه در بخشهای مختلف کمک شایانی کرده است.
از دیدگاه اقتصادی، حضور زنان در بازار کار منجر به افزایش تولید ناخالص داخلی (GDP) میشود، مدلهای اقتصادی نشان میدهند که کاهش شکاف مشارکت جنسیتی میتواند رشد اقتصادی قابل توجهی را به همراه داشته باشد، برای مثال اگر نرخ مشارکت زنان در بازار کار به سطح مردان برسد، رشد اقتصادی سالانه میتواند تا چند درصد افزایش یابد، که این امر عمدتاً به دلیل افزایش سرمایه انسانی فعال در اقتصاد است.
زنان امروزه در حوزههایی مانند فناوری اطلاعات، پزشکی، مهندسی، و مدیریت عالی حضور مییابند، افزایش تعداد زنان در پستهای مدیریتی دیدگاههای متنوعتری را در تصمیمگیریهای سازمانی وارد میکند که اغلب به بهبود عملکرد کلی سازمانها منجر میشود.
زنان همواره به عنوان گیرندگان آموزش و در سالهای اخیر به عنوان تولیدکنندگان دانش، نقشی کلیدی داشتهاند.
افزایش دسترسی زنان به آموزش عالی منجر به افزایش تعداد پژوهشگران، دانشمندان و مخترعان زن شده است، این امر بر کیفیت تحقیقات و توسعه علمی تأثیر مستقیم میگذارد. در بسیاری از کشورها، سهم زنان در پذیرش دانشگاهها و فارغالتحصیلی در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد از مردان پیشی گرفته است.
نقش مادران و معلمان زن در آموزش نسلهای اول و شکلدهی به دیدگاههای بنیادین کودکان نسبت به علم و یادگیری، نقشی حیاتی است که پایداری فرهنگی و علمی جامعه را تضمین میکند.

مشارکت سیاسی و اجتماعی
زنان در حوزه فعالیتهای اجتماعی و مدنی، سازمانهای غیردولتی NGOs و جنبشهای حقوق بشری نیز فعال هستند و در جهت بهبود شرایط اجتماعی و برابری جنسیتی تلاش میکنند.
نقش آنها در سیاست نیز رو به افزایش است، با حضور در پارلمانها، دولتها و سازمانهای بینالمللی، زنان به تصمیمگیریهای کلان و تأثیرگذار بر سرنوشت جوامع خود میپردازند. حضور زنان در سیاست، اغلب منجر به تمرکز بیشتر بر مسائلی نظیر سلامت عمومی، آموزش، و حمایتهای اجتماعی میشود.
سازمانهای مردمنهاد با محوریت زنان اغلب در مسائل مربوط به محیط زیست، توانمندسازی اقتصادی زنان سرپرست خانوار و مبارزه با اشکال مختلف خشونت، فعال هستند، این فعالیتها نشاندهنده تعهد زنان به بهبود کیفیت زندگی اجتماعی در مقیاس محلی و ملی است.
با این حال زنان در بسیاری از جوامع همچنان با چالشهایی نظیر تبعیض جنسیتی ساختاری، نابرابری فرصتها، شکاف دستمزد Gender Pay Gap و خشونت علیه زنان مواجه هستند که نیازمند توجه و راهکارهای مؤثر برای رفع آنها است.
نقش زنان در بنیان خانواده در ایران
در جامعه ایرانی خانواده به عنوان اساسیترین نهاد اجتماعی و فرهنگی از اهمیت ویژهای برخوردار است. در این میان زنان نقش محوری و بیبدیلی در پایداری و سلامت خانواده ایفا میکنند، این نقشها ریشه در مبانی فرهنگی، دینی و ساختارهای اجتماعی تاریخی دارند.
مادران و همسران ایرانی نه تنها مسئولیت اصلی تربیت فرزندان و مدیریت خانه را بر عهده دارند بلکه به عنوان ستون فقرات عاطفی و فرهنگی خانواده عمل میکنند.
زنان با انتقال ارزشهای اخلاقی، دینی و ملی، نقش اساسی در جامعهپذیری نسلهای آینده ایفا میکنند، این انتقال ارزشها اغلب در محیط خانه و از طریق الگوبرداری مستقیم از مادر صورت میگیرد، آرامش و ثبات عاطفی خانواده وابستگی زیادی به حضور و نقشآفرینی زن دارد.
از منظر مدیریت داخلی زنان ایرانی معمولاً مسئول برنامهریزی منابع، سازماندهی امور منزل، و حفظ سنتها و آداب و رسوم هستند، این کار که اغلب به عنوان کار نامرئی شناخته میشود، زیربنای عملکرد موفق سایر اعضای خانواده در جامعه است.
در دهههای اخیر با افزایش سطح تحصیلات زنان ایرانی و ورود آنها به بازار کار شاهد تحولات قابل توجهی در نقش زنان در خانواده بودهایم.
ورود زنان به بازار کار باعث شده تا بسیاری از زنان علاوه بر نقشهای خانوادگی به عنوان نیروی مولد اقتصادی نیز در جامعه حضور یابند، این امر از یک سو، مشارکت اقتصادی زنان به بهبود وضعیت معیشتی خانواده و افزایش استقلال مدیریت همزمان مسئولیتهای خانه، تربیت فرزندان و فعالیتهای شغلی میتواند بار مضاعفی را بر دوش زنان بگذارد.
این بار مضاعف نیازمند حمایتهای اجتماعی، قانونی و مهمتر از آن، حمایت عمیقتر از سوی همسران و جامعه است، اگر سیستمهای حمایتی مانند مهدکودکهای با کیفیت یا مرخصیهای پدرانه توسعه نیابند این تعادل به سختی حفظ میشود.
قوانین و فرهنگ اسلامی در ایران به کرامت و جایگاه زن در خانواده اهمیت ویژهای میدهد و او را رکن اصلی تربیت و آرامشبخش خانواده میداند؛ بنابراین نقش زنان در بنیان خانواده در ایران ترکیبی از مسئولیتهای سنتی به عنوان هسته عاطفی و تربیتی و مسئولیتهای مدرن به عنوان مشارکتکننده اقتصادی و اجتماعی است که با چالشها و فرصتهای خاص خود همراه است و نیازمند درک و حمایت جامعه است.
مقایسه نقش زنان مسلمان به ویژه در ایران با زنان در کشورهای غیرمسلمان نیازمند نگاهی دقیق و پرهیز از تعمیمهای سطحی است، چرا که تنوع فرهنگی و اجتماعی در هر دو گروه بسیار زیاد است. زنان چه در ایران و چه در کشورهای غیرمسلمان، نقشهای حیاتی و چندوجهی در جامعه و بنیان خانواده ایفا میکنند.
نقش زنان در خانواده به عنوان ستون عاطفی و تربیتی، و در جامعه به عنوان نیروی محرکه توسعه، غیرقابل جایگزین است و حمایت از آنان، حمایت از آینده بشریت است.
تضمین حقوق و فرصتهای برابر برای زنان نه تنها یک مسئله اخلاقی بلکه یک ضرورت استراتژیک برای توسعه پایدار هر جامعهای محسوب میشود.
برای تحلیل نقش زنان، میتوان از مدلهای پایداری اجتماعی استفاده کرد، در جوامعی که شکاف جنسیتی بالا است (نسبت برابری جنسیتی پایین)، پیشرفت در شاخصهای توسعه انسانی کندتر خواهد بود.
فضای مجازی و شبکههای اجتماعی تأثیر شگرفی بر تغییر نگرشها نسبت به نقش زنان داشته است، این فضا به زنان امکان میدهد تا بدون محدودیتهای به اشتراکگذاری تجربیات موفقیت خود در عرصههای مختلف بپردازند.
از سوی دیگر نقش زن در ساختار خانواده و آمار فزاینده طلاق، موضوعی حیاتی است، با نگاهی به عوامل اصلی افزایش جداییها، بهویژه در سالهای ابتدایی زندگی مشترک، تحلیلها فراتر از مشکلات اقتصادی یا فردی صرف میروند و به کمبودهای ساختاری اشاره میکنند.
براساس دیدگاههای کارشناسان یکی از ریشههای اصلی طلاق، فقدان آموزش مهارتهای بنیادین زندگی مشترک است، در جامعهای که بر مصرفگرایی و فردمحوری ناشی از تغییر سبک زندگی تأکید میشود، زوجین فاقد ابزارهای لازم برای مدیریت تعارض، برقراری ارتباط مؤثر و تفکیک نیازهای فردی از نیازهای جمعی خانواده هستند.
این امر به تعارضات مداوم و فرسایشی منجر میشود. در این زمینه، نقش زن به عنوان واسط عاطفی و مدیر خانه، در صورت عدم حمایت و فقدان مهارتهای ارتباطی، فشار مضاعفی را متحمل میشود که اغلب، طلاق را به عنوان راهحلی برای پایان دادن به نارضایتیهای انباشتهشده قرار میدهد.
بنابراین اگرچه طلاق یک فرآیند دوطرفه است اما بررسی علل آن نشان میدهد که آموزش پیش از ازدواج و مشاوره تخصصی پس از آن، برای تضمین پایداری خانواده و حفظ جایگاه مثبت زن در این نهاد بیش از هر زمان دیگری اهمیت دارد.

نبود آموزش مهارتهای زندگی از عوامل اصلی افزایش طلاق است
معصومه آقایی مدیرکل امور بانوان و خانواده استانداری البرز در گفتوگو با خبرنگار تسنیم از کرج با اشاره به عوامل مؤثر بر طلاق در جامعه اظهار کرد: برای بررسی موضوع طلاق باید مجموعهای از عوامل را در کنار هم دید و نمیتوان آن را به چند مؤلفه محدود کرد.
وی با بیان اینکه مهارتهای فردی، خانوادگی و اجتماعی بهدرستی به زوجین آموزش داده نمیشود، افزود: زوجها بدون آگاهی از تفاوتهای روانشناختی، فرهنگی و سبک زندگی در کنار یکدیگر قرار میگیرند و چون مهارت حل مسئله و مدیریت اختلافات را ندارند، زندگی مشترک با چالش مواجه میشود.
آقایی با اشاره به گسترش فردمحوری در جهان امروز گفت: نظام سرمایهداری انسانها را به سوی تنهایی و توجه صرف به منافع فردی سوق میدهد که این مسأله با فلسفه ازدواج و تشکیل خانواده در تعارض است.
وی افزود: روانشناسیهای زرد و برخی جریانهای رسانهای نیز با ترویج خودمحوری، نقش قابل توجهی در افزایش طلاق دارند.
مدیرکل امور بانوان استانداری البرز یکی از مهمترین دلایل طلاق را ضعف در آموزش صحیح ارتباط زناشویی دانست و تصریح کرد: به دلیل حجب و حیا یا فرهنگهای نادرست، این بخش مهم از زندگی مشترک کمتر مورد آموزش قرار گرفته، در حالی که دین و فرهنگ ما بر آن تأکید دارد.
وی همچنین تغییر سبک زندگی، مصرفگرایی و افزایش هزینههای خانوار را از دیگر عوامل ایجاد اختلافات دانست و گفت: عدم تناسب دخل و خرج در بسیاری از خانوادهها موجب تشدید تنشها و در نهایت جدایی میشود.
آقایی عنوان کرد: بیشترین آمار طلاق در سالهای نخست زندگی مشترک رخ میدهد و در صورتی که زوجین پس از ازدواج تحت نظارت و مشاوره متخصصان قرار بگیرند و نیازها و سلایق یکدیگر را بشناسند، آمار طلاق به شکل چشمگیری کاهش خواهد یافت.