به گزارش اکو اقتصاد، شاخصهای بازار این روزها نه تنها نشان از وضعیت نامناسب اقتصادی دارند، بلکه بازتابدهنده وضعیت سیاسی و امنیتی پرریسکی هستند که سهامداران در آن گرفتار شدهاند. حملات نظامی، تهدیدات خارجی، نوسانات شدید نرخ ارز، و البته، بحران مدیریت درون بازار از جمله مسائلی است که نفس فعالان بازار را گرفته است. در چنین شرایطی، تلاش وزیر اقتصاد برای تقویت حمایتها و تزریق منابع به صندوقهای تثبیت و توسعه، گرچه قابل توجه است، اما تاکنون نتوانسته تردیدهای ریشهای بازار را از میان بردارد.
یکی از مهمترین بحرانهای فعلی بازار، موضوع صندوقهای اهرمی است. ساختاری که با تبلیغات بسیار وارد بازار شد، اما در بزنگاه بحرانی، به جای کمک، به شتابدهنده سقوط تبدیل شد. بسیاری از فعالان معتقدند که رگولاتور در طراحی و نظارت بر این صندوقها دچار خطای محاسباتی شده و تنها روی سناریوهای خوشبینانه حساب باز کرده بود، بدون آنکه برای شرایط بحرانی مانند حمله نظامی، سناریوی پشتیبانی طراحی شود.
با این حال، در دل همین فضای بحرانی، همچنان کسانی هستند که از امید میگویند. سه محور برای این امیدواری ذکر میشود: نخست، نسبتهای ارزشگذاری جذاب بسیاری از نمادها و رسیدن P/E فوروارد برخی سهمها به زیر ۴؛ دوم، محدود بودن آسیب اقتصادی جنگ و کماثر بودن آن بر زیرساختها؛ و سوم، احتمال آغاز مذاکرات یا چرخشهای سیاسی پس از عبور از بحران امنیتی اخیر. همین امیدهاست که برخی را به ماندن یا حتی خرید در کف قیمتها تشویق کرده، اگرچه ریسکپذیری بالایی میطلبد.
در سوی دیگر، نقدشدن داراییها توسط بخشی از بازار نه از سر بیخبری یا هیجان، بلکه از درک عمیق ریسکهای جاری است. آنها که میفروشند، به گفته تحلیلگران، بازار را نه از منظر بنیادی، بلکه از دریچه سیاست و نااطمینانیهای ژئوپلیتیک میبینند. در نتیجه، بحث ارزش ذاتی یا صورتهای مالی، برایشان کماهمیت شده است.
نکتهای که نمیتوان از آن غافل شد، موضعگیری برخی نهادهای تأثیرگذار مانند بانک مرکزی یا صندوق توسعه ملی است. به نظر میرسد هنوز بازار سرمایه برای این نهادها یک اولویت اضطراری تلقی نمیشود. وعدهها داده میشود، اما عمل اندک است. در این فضا، تصمیمگیران یا خوشبینانی هستند که ریسک بحران را دستکم گرفتهاند، یا بدبینانی که با اظهارات محافظهکارانه، ترمز هرگونه حمایت جدی را کشیدهاند.
بازار این روزها، در حقیقت، قربانی نبود استراتژی مشخص، ناهماهنگی نهادی و البته، ضعف در اعتمادسازی شده است. در این شرایط، صحبت از حذف ابزارهایی مانند دامنه نوسان یا حجم مبنا، بیشتر به رؤیا میماند تا راهحل. شاید تنها دستاورد بحران اخیر، این باشد که نشان داد بازار سرمایه ایران، هنوز تا بلوغ و کارآمدی فاصله زیادی دارد.
در پایان باید گفت: اگرچه فشار فروش بیسابقه، رفتارهای هیجانی، و سیاستهای مبهم بازار را به لب پرتگاه بردهاند، اما هنوز امید به بازگشت، ولو اندک، در دل بخشی از فعالان زنده است. شاید همین امید، آتش زیر خاکستر روزهای بهتر برای بورسی باشد که امروز زنده است، ولی چاکچاک...
فاطمه حاج علی