به گزارش اکو اقتصاد، انتخابات دوره دوم مجلس دوازدهم، با مشارکتی در حدود ۸ درصد واجدان شرایط رای دادن در تهران برگزار شد. در سایر شهرها هم مشارکت اندک بوده است. اما بلافاصله بعد از انتخابات، وزیر کشور آن را "حماسه" توصیف کرد و طبیعتا کنشگران سیاسی هم این توصیف وزیر را به استهزا گرفتند.در دولت سیزدهم اینگونه مبالغه ها تقریبا به عادت تبدیل شده است. اما پرسش اینجاست که اساسا چرا مقامات در کشور، نه تنها به دنبال خودانتقادی نیستند که در دوره هایی به خودستایی، آن هم از نوع مبالغه آمیز می پردازند؟
افراد به طور طبیعی عملکرد خود را در حیطه مسئولیتشان، ارزیابی می کنند و باز به شکل طبیعی مایلند که این ارزیابی، مثبت و قابل دفاع باشد. اما دو شرط، این ارزیابی را تحت تاثیر قرار می دهد.
برای اینکه شما بتوانید حاصل کارتان به صورتی دقیق بسنجید، لازم است تا میزان مناسبی از اختیارات و امکانات متناسب با میزان مسئولیتتان داشته باشید. اگر این اختیارات و امکانات کافی نباشد بدیهی است که شما برای عملکرد ضعیفتان دلایلی خارج از توانایی خودتان دارید. این محدودیت در اختیارات و منابع هم خود عاملی است جدی برای آنکه کارایی شما دو چندان کاهش پیدا کند. چون چنین محدودیت هایی خود در کاهش انگیزه افراد برای انجام وظایف محوله تاثیر به سزایی دارد. وقتی وزیر قادر نباشد که برنامه های مدون خود را به دلیل دخالت های غیر منطقی و غیرقانونی یا فراقانونی برون سازمانی به پیش ببرد یا بودجه لازم در اختیارش قرار نگیرد و از سوی دیگر محدودیت های فراقانونی سر راهش گذاشته شود، بدیهی است که او عملکرد خود را با توجه به چنین شرایطی ارزیابی کرده و به خود نمره می دهد. شاید مردم از بیرون نمره کمتری به او دهند اما خود او می داند که با بضاعتی که در اختیار داشته، توانسته وزارتخانه اش را اداره کند؛ به عنوان مثال در دوره ریاست جمهوری سید محمد خاتمی به ناگاه قیمت نفت به بشکه ای ۹ دلار رسید که کاهش جدی در بودجه کشور ایجاد کرد یا دولت احمدی نژاد با تحریم های شدید مواجه شد که آن هم درامد کشور و به تبع آن، برنامه های اقتصادی کشور را تحت تاثیر قرار داد. اما در چنین مواردی هم فاکتورهای عینی و کافی برای بررسی عملکرد فرد یا نهاد وجود دارد.
گاه حوزه اختیارات فرد کاهش می یابد؛ مثلا وزیر کابینه قادر نیست تا توسعه مد نظر خود را انجام دهد. وقتی حوزه اختیارات افراد در برابر میزان مسئولیت به حدی محدود شود که دیگر، کار انجام شده، عملا خروجی ایده فرد مسئول نیست، به شکلی که به عنوان مثال خاتمی، رئیس جمهور را تدارکاتچی توصیف می کند، دیگر نمی توان انتظار داشت که فرد از در خودانتقادی درآید.
اما مسئله دوم برای یک ارزیابی عملکرد، میزان دستیابی به اهداف تعیین شده برای حوزه مسئولیتی است. اگر این اهداف همسو با خواست مردم نباشد بدیهی است که کارگزار به خود نمره بالا بدهد و مردم نه. مثلا وقتی وزیر آموزش و پرورش دولت سیزدهم، مهمترین اهدافش را ، نصب مدیران انقلابی و یا استخدام گسترده روحانیون در وزارتخانه می داند و حال تمامی مدیران، از بالاترین سطح تا پائین ترین مدیران مدارس ابتدایی در یک شهرستان کوچک را در جهت اهداف معین خود تغیر داده است یا خبر از جذب هزاران روحانی در وزارتخانه می دهد پس او می تواند مدعی رسیدن به قله شود، حتی اگر دانش آموزان و اولیا، کیفیت آموزش و محیط اموزشی را نزولی ارزیابی کنند و یا فرهنگیان از حقوق های پائین و امکانات کم شاکی باشند؛ چرا که برنامه وزیر یا حداقل الویت وزیر، افزایش حقوق ها یا بهینه کردن کیفیت آموزش نبوده است.
در موضوع اخیر هم با توجه به انتخابات اسفندماه و مشارکت پائینی که با گذشت نزدیک به سه ماه، هنوز ریز آمار آن اعلام نشده، احتمالا انتظار وزیر، مشارکتی حتی بسیار کمتر از این بوده است. پس عجیب نیست که او چنین مشارکتی را "حماسه" بداند. هر وقت افراد از رسیدن به قله و یا حماسه می گویند باید دید که آنها با توجه به توانایی خود چه انتظاری داشته اند و به چه چیزی رسیده اند.
در شرایطی که افراد با نگاه انقلابی و سوپر انقلابی، به بهانه ترس از افتادن انقلاب به دست نااهلان، بدون تخصص لازم تنها به دلیل تعهدشان به انقلاب مفروض در ذهن خود، در جایگاه و منصبی قرار می گیرند که مناسبشان نیست، بیش از هر کس دیگری می دانند که نمی توانند خلق پیشرفت کنند؛ پس باید نقشه راه را تغیر داده و فاکتورهای ارزشی و معنوی موجود در ذهن خود را جایگزین فاکتورهای مادی و عینی و قابل سنجش کنند.
حال در این مسیر، کمی هم آمارسازی برای آنکه معلوم نشود که در بخش مادی اوضاع چقدر وخیم است می تواند کمک حال باشد. فقط کافی است که وقتی صحبت از حماسه و قله و پیشرفت می شنویم به نیازها و انتظارات خود توجه نکرده و به دنبال کشف چنین فاکتورهای معنوی مورد نظر و مطلوب خودمان باشیم.